پارت اخر

من و نامجون قول دادیم که به کشی چیزی نگیم
اما ........
الان تقریبا 2 سال از اون قضیه میگذره
ما نمیدونیم اون خون آشام ها چی شدن
پس ما قضیه رو به معلممون گفتیم ........
شب اون روز که به معلم گفتیم وقتی خواب بودیم یه صدایی از طبقه ی پایین خونه اومد
رفتیم ببینیم که صدای چیه
بعدش ، یهو یکی از یه چیز تیز وارد گردنمون شد
همون خون آشام ها بودن...........



پایان رمان
دیدگاه ها (۲)

کپشن 😢

کپشنننن

ادامه ی رمان 👇

ادامه رمان 👇

دختری که آرزو داشت

دست معلم فیزیکمون پا*ره گشت

وای😂😂مدال اسکول ترین کاپل هم میرسه به ارون و سوفیا...زد برید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط